یک امروز را مهمان من

یک امروز را

مهمان

من

 

باش

خانه ای ندارم

همه جای این شهر خاموش خانه من است

تو را خواهم برد به کافه ای

چای

یا

قهوه

هر دو

هم داغ است هم تلخ

انتخابش با

تو

من

همان همیشگی با

قندانی خالی

و

چایی که

همیشه

غرق در فکر تو

سرد نوشیدم

آن طرف کافه خالیست

جایی برای

دوباره ما شدن

میز کوچیکی چشمهایم را قفل کرده

آنجا میز ماست

کوچک است اما میخواهم

تمام شعرهای نگفته ام را یکجا بگویم

میخواهم

بودنت را تضمین کنی

این دل دگر توان

دوری

ندارد

دستهایت را بر روی قلبم بگذار

چشمهایت را ببند

حس خواهی کرد

وقتی هستی او هم

ذوق و شوقی

دارد 

نبودنت

ریشه هایم را خشک کرده

بودنت

ریشه هایم را سبز خواهد کرد

 

[ جمعه 22 آبان 1394برچسب:, ] [ 17:18 ] [ استاد مجید ]
[ ]

بــا من لج نــکن بغــض نفهــم...!

بــا من لج نــکن بغــض نفهــم...!

این کــه خودتــ را گــوشه گلـــو قایــم کنی

چیــزی را عوض نمیــکند

بــالاخـره یـا اشکـ میشوی در چشــمانــم...

یــا عقــده در دلـــم!

پس انتظــار نــداشــته باش خنــده ام واقــعی باشــد

 

ایـن روزهــا فقطــ زنــده ام همیــن

[ جمعه 22 آبان 1394برچسب:, ] [ 17:16 ] [ استاد مجید ]
[ ]

ولی افسوس فراموش شدم......!

تصمیم گرفتم آنقدر کمیاب شوم شاید دلی برایم تنگ شود،

ولی افسوس فراموش شدم......!

[ جمعه 22 آبان 1394برچسب:, ] [ 17:15 ] [ استاد مجید ]
[ ]

بعضیا هستن به خاطر بعضیا زندگی می کنن

بعضیا هستن به خاطر بعضیا زندگی می کنن

بعضیا هستن دیگه آهنگای شاد به دلشون نمی شینه...بعضیا هستن دلشون می خواد هیچکس سکوتشونو نشکنه...

بعضیا هستن جای شبو روزشون عوض شده...بعضیا هستن دیگه از آدما می ترسن...بعضیا هستن تیپ مشکی رو به هر تیپی ترجیح میدن...

بعضیا هستن همه جا تنهان و فقط صدای خنده های دیگرانو گوش میدن....بعضیا هستن هی از خدا گله می کنن...بعضیا هستن عاشق نوشته های پر دردن چون دردشونو قشنگ توصیف می کنه...

بعضیا هستن خنده هاشون تلخه و دیگه گریه هاشون آرومشون نمی کنه...بعضیا هستن دوس دارن شاد شن ولی همش فاز غم ، دنیاشونو می گیره...بعضیا هستن دلشون شکسته ولی صداشونو در نیاوردن...

بعضیا هستن از زندگی خستن ولی دارن به خاطر بعضیا زندگی می کنن........

این بعضیا عجب شبیه منن !!!! من این بعضیا رو خیلی دوس دارم.....

[ جمعه 22 آبان 1394برچسب:, ] [ 17:14 ] [ استاد مجید ]
[ ]

خدا

سه حرف دارد....

اما برای پر کردن تنهایی من حرف ندارد...

خدا.

[ جمعه 22 آبان 1394برچسب:, ] [ 17:13 ] [ استاد مجید ]
[ ]

به سلامتی

به سلامتی اونی که بوی نبودنش تمام اتاقمو پر کرده …
.
.
به سلامتی اونایی که پول ندارن ولی آرزوهاشون خیلی ارزش داره !
.
.
به سلامتی مادر و همیشه و همیشه فقط مادر …
.
.
به سلامتی کسی که رفت ولی باور رفتنش برای کسی که تنها مونده خیلی سخته …
.
.
سلامتی اونی که دنیا رو حریفه ، ولی با اشک مادر له میشه !
.
.
به سلامتی اونایی که به خاطرمون میمونن نه توی خاطرمون …
.
.
سلامتی اونایی که اول فکر کردیم ۱رنگن ولی بعد فهمیدیم مداد رنگی ۴۶رنگن !
.
.
به سلامتی کسی که همیشه با همه میگرده ولی آخرش با یه زخم تنهامیمونه …
.
.
به سلامتی بازی های کامپیوتری که یادم دادن هروقت دشمن دیدم یعنی دارم راهو درست میرم !
 
[ جمعه 22 آبان 1394برچسب:, ] [ 17:12 ] [ استاد مجید ]
[ ]

بهانه های پوچ!

آدم ها می آیند... خودشان را نشان می دهند...وقتی که برایت مهم نیست... اصرار می کنند! اصرار

برای اثبات وجودشان... برای اثبات بودنشان! و ماندشان... اصرار می کنند که تو نیز باشی

همراهشان... همان آدم ها وقتی که پذیرفتی بودنشان... ماندنشان را... وقتی که باورشان کردی!

می روند!  به بهانه های پوچ!  به بی بهانگی!  به سادگی!  می روند... می روند...!

و تو می مانی با باوری که...!

[ جمعه 22 آبان 1394برچسب:, ] [ 17:10 ] [ استاد مجید ]
[ ]

فلسفه فاصـله میان انگشتان

 
فلسفه فاصـله میان انگشتان را 
 
نمیفهمیدم !
 
تا این که دستم را گرفتی . . .
[ جمعه 22 آبان 1394برچسب:, ] [ 17:9 ] [ استاد مجید ]
[ ]

هوایت، بویت و نفسهایت

وقتـ ــی حـــس میـ ــکنم

جایــے در ایــטּ ڪُره ے خآڪے

تــو نَفـس میڪشـے و مَـטּ

از هــَماטּ نَفـس هایـَت

نَفَـس میڪشَم

آرام مــی شَوَم

تـو بــآشـــــ

هـوایـَتــــ ! بـویـَتــــــ

بَـراے زنده مانَـدَنَـمــــــ ڪافـــے ست ..

[ جمعه 22 آبان 1394برچسب:, ] [ 17:9 ] [ استاد مجید ]
[ ]

پاييز مي شوم در نگاه تو

پاييز مي شوم
در نگاه تو
وقتي آشنا نيست نگاهم برايت
پاييز مي شوم
در حس خود
وقتي آشنا نيست
اين حس
حتي براي خودم !
پاييز مي شوم
در اين برگ ريزانِ
حس هاي آشنا !
و باراني
در اين برهوت بي حسي !
من بي تو ، خود پاييزم
زاده بهار ... حوالي پاييز !
تو بي من
پاييز را چگونه حس مي كني؟
پاييز مي شوم
اما فرو نخواهم ريخت
هنوز آنقدر برگ هاي زرد را شبيه نيستم!
پاييز ميشوم
و مي بارم
همچون باران هاي پاييزي
بي دعوت ... ناگهاني ... زود گذر ... سرد ... اما زيبا !
من از پاييز مي ترسم
سردم شد
مگر كجاي اين كلمات
ديگر نفس نكشيدي ؟!
پاييز شدم
حتي اگر بيايي هم
براي آمدنت دير است !
بيا ..

[ جمعه 22 آبان 1394برچسب:, ] [ 17:7 ] [ استاد مجید ]
[ ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 13 صفحه بعد