رفت.....
مــیلـــرزم!!
ســــــــــــــرد بود...
آب پــــــاکی کـــــه روی دســـتانم
ریخــتی.!!
هی روزگار.....
من به درک خودت خسته نشدی از دیدن
تصویر تکراری درد کشیدن من.......
خدایا مرا چه طمعی آفریده ایی که همه زود ازمن سیرمیشوند....
این روزها نبضم کند میزندقلبم تیرمیکشد.....
دارم صدای خرد شدن احساسم را....
لای چرخ دنده های زندگی میشنوم.....
برای تو بوده است،
سکوتِ من!
در سالیان دراز...
و اینک برای توست که میگویم،
از سکوتِ گذشته ام...
کاش شبی
روزی
جایی
بر لبان تو تکرار میشد نامم …