باتوبودم
تو را نمی بخشم !!
.
که وقت بودن ، نبودی !
وقت دیدن ، ندیدی!
وقت عاشقی ، منطقی بودی !
وقت گریه ....!
تو را هرگز نمی بخشم
که هرگز با من نبودی و به سادگی ،
همه ام با تو !!!
تنهایی
کاش می فهمیدی
برای این که تنهایم ، تو را نمی خواهم
برعکس
برای این که میخواهمت ، تنهایم . . .
نفهمی
تو مرا نادیده بگیر …
و من …
بدنم روز به روز کبود تر می شود …
از بس …
خودم را میزنم ،
به نفهمی …!!!
گفته باشم...
گفته باشم …
من درد میکشم اما تو چشمهایت را ببند،
سخت است بدانم میبینی و بی خیالی …
تویی که روزگاری برایم درمان بودی ..
هيچكس...
بهانه هم اگر میگیری بهانه مرا بگیر
من تمام خواستن را وجب کردم
هیچکس…
هیچکس به اندازه من عاشق تـو و بهانه هایت نیست…
پادرمیانی
کسی بیاید پادرمیانی کند و
بگوید
جز خودم
پای کسی درمیان نیست …
کاش میدانستی
کاش می دانستی چقدر دلم هوای با تو بودن کرده
کاش می دانستی چقدر دلم از این روزهای سرد بی تو بودن گرفته
کاش می دانستی چقدر دلم برای ضرب آهنگ قدمهایت
گرمی نفسهایت ، مهربانی صدایت تنگ شده
کاش می دانستی چقدر دلواپس تو ام
کاش می دانستی چقدر تنهام ، چقدر خسته ام
و چقدر به حضور سبزت محتاجم
و همیشه از خودم می پرسم این همه که من به تو فکر می کنم
تو هم به من فکر می کنی؟
پس از مرگم
روزى بودنم آرزو میشود..
اما من دیگرنیستم..
آن روز، جاى من خوب است و حال تو خراب..
و به گمانم آن روز نزدیک است..