یک امروز را مهمان من

یک امروز را مهمان من

یک امروز را

مهمان

من

 

باش

خانه ای ندارم

همه جای این شهر خاموش خانه من است

تو را خواهم برد به کافه ای

چای

یا

قهوه

هر دو

هم داغ است هم تلخ

انتخابش با

تو

من

همان همیشگی با

قندانی خالی

و

چایی که

همیشه

غرق در فکر تو

سرد نوشیدم

آن طرف کافه خالیست

جایی برای

دوباره ما شدن

میز کوچیکی چشمهایم را قفل کرده

آنجا میز ماست

کوچک است اما میخواهم

تمام شعرهای نگفته ام را یکجا بگویم

میخواهم

بودنت را تضمین کنی

این دل دگر توان

دوری

ندارد

دستهایت را بر روی قلبم بگذار

چشمهایت را ببند

حس خواهی کرد

وقتی هستی او هم

ذوق و شوقی

دارد 

نبودنت

ریشه هایم را خشک کرده

بودنت

ریشه هایم را سبز خواهد کرد

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ جمعه 22 آبان 1394برچسب:, ] [ 17:18 ] [ استاد مجید ]
[ ]